«استخوان خوک و دست های جذامی»

نویسنده: مصطفی مستور

مترجم: میرزایف اکتای جوانشیروویچ

زبان: روسی

نوبت چاپ: اول

سال انتشار: 1390

قطع: رقعی

تعداد صفحات: 100

به خدا سوگند که دنیای شما در نزد من پست تر و حقیرتر است از استخوان خوکی در دست جذامی."تکه ی پایانی این جمله از حضرت علی (ع)  عنوان دومین  مجموعه داستان مصطفی مستور است  که در سال 83 جایزه ادبی اصفهان را از آن خود کرد ، نامزد جایزه بهترین رمان انجمن منتقدان مطبوعات در سال 1384 شد و در سال 89 نیز به چاپ نوزدهم رسید.این  رمان، در واقع داستان هایی به هم پیوسته است که تا کنون یکی از پر مخاطب ترین کتاب های منتشر شده در حوزه ی ادبیات داستانی ایران بوده است. وجه مشترک آدم ها و شخصیت های این کتاب ، رفت و آمد در برج خاوران است. آنها یا ساکن این برج هستند یا به این برج می آیند و می روند. آنها به طرق مختلف در آسانسور، آرایشگاه، پارک و غیره به هم برخورد می کنند وهمه درگیر زندگی هستند. «شب پنجره ی رو به روی خیابان آپارتمانی در طبقه چهاردهم برج مسکونی خاوران ناگهان باز شد و مردی - اسمش دانیال - انگار کله اش را آتش زده باشند، رو به خیابان جیغ کشید: «اون پایین دارید چی کار می کنید؟ با شما هستم! با شما عوضی ها که عینهو کرم دارید توی هم می لولید. چی خیال کردید؟ همه تون، از وکیل و وزیر گرفته تا سپور و آشپز و پروفسور، آخرش می شید دو عدد. خیلی که هنر کنید، خیلی که خبر مرگتون به خودتون برسید، فاصله دو عددتون می شه صد. صدام رو می شنفید؟ می شید یه پیرمرد آب زیپوی عوضی بوگندو. کافیه دور تند نیگاش کنید. همین که دور تند نیگاش کردید می فهمید چه گندی زده ید. می فهمید چه چیز هجو و مزخرفی درست کرده ید. حالا با این عجله کدوم جهنمی قراره برید؟ قراره چه غلطی بکنید که دیگرون نکرده ند؟ واسه چی سر یه مستطیل یا مربع خاکی دخل همه رو در می آرید؟ بدبخت ها! شما به خودی خود بدبخت هستید، دیگه واسه چی اوضاع رو بدتر می کنید؟»





نظرات کاربران